حادثه عشق

گوش کن،دور ترین مرغ جهان میخواند

شب سلیس است،و یکدست، و باز.

شمعدانی ها

و صدا دارترین شاخه فصل ،ماه را می شنوند.

پلکان جلو ساختمان،

در فانوس به دست

و در اسراف نسیم،

گوش کن، جاده صدا می زند از دور قدم های تو را.

چشم تو زینت تاریکی نیست.

پلک ها را بتکان،کفش به پا کن، و بیا.

و بیا تا جایی که پر ماه به انگشت تو هشدار دهد

و مزامیر شب اندام تو را،مثل یک قطعه آواز به خود جذب کنند

و زمان روی کلوخی بنشیند با تو

پارسایی است در آنجا که تو را خواهد گفت:

بهترین چیز رسیدن به نگاهی است که از حادثه عشق تر است.



:: برچسب‌ها: حادثه عشق , شب , ,
|
امتیاز مطلب : 30
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
نویسنده : فاطیما
تاریخ : 3 / 7 / 1390

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد